• وبلاگ : شيعـه شـدگـان
  • يادداشت : گفتگو با يک نو‏شيعه آمريکايي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام

    اذان گفته بودند، يک استکان چاي ريختم که با خرما بخورم .....
    ياد اون تصوير افتادم، چيزي ذهنم رو آزار ميداد، مکث کردم و بيشتر به فکر فرو رفتم، يک لحظه پشتم لرزيد و دستم از بالا آورن ليوان چاي بازموند
    از خودم بدم اومد، از خوردن و نوشيدنم .....

    با "چاي و خرماي دردناک - اولين افطاري که هنوز هم تلخ است" به روز هستيم
    منتظرتون هستيم

    باتشکر
    .......خدا نگهدار.......