سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسؤولیت در برابر عقل شیعه ام کرد.

 

 

ابنا: به عنوان سؤال اول بفرمایید که چرا شیعه شدید؟

 

یکی از اساتیدم شیعه شد. من خیلی با ایشان رابطه داشتم. استادم پس از آنکه شیعه شد، واژه‌ "المهتدی" را هم به فامیلش اضافه کرد. ایشان الان از شیعیان معروف ساحل عاج است.

 

همین امر باعث شد مدیر مدرسه استادم را از مدرسه اخراج کند. بعد این استاد، خودش، یک مدرسه ساخت. من نمی‏دانستم اعتقادات شیعه چیست. هیچ اطلاعی نداشتم، فقط شنیده بودم شیعیان حضرت علی را عبادت می‏کنند و حضرت علی را از پیامبر بالاتر می‏دانند. من با همین استادم که شیعه شده بود، صحبت کردم و راجع به تفاوت‏های شیعه و سنی سؤال می‏پرسیدم.

 

استادم کتاب «ثم اهتدیت؛ آنگاه هدایت شدم» و «المراجعات» را به من داد. من این کتاب‏ها را مطالعه کردم و سؤالاتی که برایم پیش می‏آمد، در مدرسه از استادانم که سنی بودند، می‏پرسیدم. البته هیچ کس به جز استادم نمی‏دانست که من کتاب‏هایی راجع به شیعه مطالعه می‏کنم. بعد من گزارش سؤالات خودم و پاسخی را که استادانم در مدرسه به من داده بودند را به استادم المهتدی می‏دادم.

 

من خیلی سؤال می‏پرسیدم. درباره وضو، اینکه چرا شیعه می‏گوید الهم صل علی محمد و علی! راجع به امام مهدی و غیبت طولانی ایشان و اینکه اگر هست پس چرا دیگران به ما نمی‏گویند، سؤال اصلی و مهم من در این میان فرق شیعه و سنی به طور کلی و به خصوص درباره امامت بود.

 

ایشان یک بار داستان غدیر را از جلد چهارم «مسند احمد بن حنبل» برای من تعریف کرد. بعد من از سر کنجکاوی به سراغ یکی از استادان دیگرم رفتم و از او پرسیدم  که آیا پیامبر در آخرین حجّش امام علی را به عنوان امیر همه مسلمانان معرفی و اعلام کرده است؟ ایشان گفت نه، اصلاً چنین چیزی در تاریخ اتفاق نیفتاده. من با تعجب تکرار کردم اتفاق نیفتاده؟ ایشان ادامه داد اگر هم اتفاق افتاده باشد، پیامبر فرموده‏اند علی دوست من است، همین!

 

من دوباره پرسیدم  آیا پیامبر مردم را در آفتاب داغ جمع می‏کند که بگوید این آقا دوست من است؟ آیا عقل انسان این مطلب را قبول می‏کند؟ که ایشان جوابی به من نداد.

 

بعد که من شیعه شدم، ایشان به من ایراد گرفت و اعتراض کرد که چرا شیعه شده‏ای؟ من به او گفتم شما خودتان مرا شیعه کردید، چون جواب سؤالات من را ندادید. من در برابر عقل خودم مسئولم.

 

ابنا: بعد که شیعه شدید، رفتار خانواده با شما چطور بود؟

 

من فرزند آخر و تنها پسر خانواده هم هستم و در کشور من به فرزند آخر خیلی احترام می‏گذارند، حتی پدرم در وصیت‏نامه‏اش هم نوشته بود که کسی مرا اذیت نکند و کتک نزند. از طرفی من در خانواده تنها کسی بودم که علاوه بر پدرم به مدرسه دینی رفته بودم، لذا خانواده به من خیلی احترام می‏گذاشتند.

 

یک روز مدیر مدرسه‏ام همراه همسرش به خانه ما آمدند و به مادر و خواهرانم گفتند که محمد دینش را عوض کرده، خانواده‏ام خیلی ناراحت شدند.

 

                                                                               

 

ابنا: شما چه کردید؟

 

من به آنها گفتم من دینم را عوض نکرده‏ام، من مسلمانم و نماز می‏خوانم. مدیرم گفت: تو چرا دین پدرت را تغییر داده‏ای؟ من به او گفتم چرا شما در نماز دستانت را می‏بندی؟ پدرتان که در نماز دستانش را نمی‏بست.

 

                     

 

ابنا: چرا؟

 

چون پدرش مالکی بود و طبق فتوای امام مالک می‏توان با دست باز نماز خواند.

 

ابنا: بعد چه شد؟

 

 

 

آنها بدون اینکه به من پاسخی بدهند، و یا به نتیجه‏ای برسند، رفتند.

 

آیا خانواده‏تان هم مثل شما شیعه شدند؟

 

فعلاً نه، اما همسرم شیعه شد.

 

ابنا: فرق وهابیت و اهل سنت را در چه می‏دانید؟

 

وهابیت اهل تفکر نیستند. و دیگران را تکفیر می‏کنند. به خلاف اهل سنت.

 

ابنا: آیا در ساحل عاج کتابخانه و یا مسجدی که متعلق به شیعیان باشد، وجود دارد؟

 

کتابخانه و مسجدی که برای شیعیان باشد نداریم یک مدرسه هست به نام جامعه المصطفی العالمیه، که هر سال حدود 50 نفر پذیرش دارد. چند مدرسه دیگر هم هست.

 

ابنا: تعامل دولت با شیعیان چطور است؟

 

هیچ مشکلی ندارد. دولت لائیک است و کاری به مذهب کسی ندارد. نه تبلیغ می‏کند و نه سرکوب.

 

ابنا: فعالیت‏های مسلمانان ساحل عاج در چه سطحی است؟

 

مسلمانان 60% ساحل عاج را تشکیل می‏دهند، که کمتر از یک میلیون نفر شیعه هستند، اما انگار مسلمان نداریم. مسلمانان آنجا دیانت وسیاست را متأسفانه جدا می‏دانند، در حالی که قرآن این تفکر را رد می‏داند.

 

ابنا: دیدگاه مردم کشور شما به ایرانیان چطور است؟

 

ایرانیان را دوست دارند. مردم ساحل عاج می‏گویند ما مدیون ایرانیان هستیم و ایرانیان مظلوم هستند.  

 

ابنا: به نظر شما مشکل اصلی شیعیان ساحل عاج چیست؟ 

 

نداشتن امکانات تبلیغاتی. کتابخانه و مسجد. 

 

ابنا: آینده تشیع را در کشور خودت چگونه می‏بینی؟ 

 

آینده تشیع را در ساحل عاج خوب می‏‏بینم. در سال قبل وضعیت خیلی بدی داشتیم. عده زیادی دشمنان سر سخت شیعه بودند. الان همه دوست شیعه هستند. و تصریح می‏کنند که اشتباه می‏کردیم که می‏گفتیم شیعیان کافر هستند. آنها الان دنبال کتاب می‏گردند تا شیعه را بشناسند و همان کسانی که ما را نمی‏شناختند، الان تقاضا می‏کنند که با ما جلساتی داشته باشند. الان دانشجویان دانشگاه هم به دو گروه تقسیم شده‏اند، یک بخش از شیعه دفاع می‏کنند و گروه دیگر علیه شیعه؛ در حالی که قبلاً اصلاً چنین چیزی وجود نداشت، یک دست، همه دانشجویان علیه شیعه بودند.

 

زمزمه تأسیس انجمن شیعیان ساحل عاج هم کم‏کم شنیده می‏شود و جلسات مقدماتی‏اش هم بر پا شده است و  حتی ریاستش را هم به من پیشنهاد داده‏اند.

 

ابنا: از فعالیت‏های وهابیت بگویید.

 

درمناطقی که وهابی‏ها بوده‏اند، موفقیتی نداشته‏اند و مردم هم از آنها حرف شنوی ندارند و تبلیغ تشیع به راحتی موفقیت آمیز و درخشان خواهد بود. وهابیان، اکثراً جاهل هستند و حاضر نیستند که استدلال شما را بشنوند. اصلاً بحثشان علمی نیست. 

 

ابنا: چه انتظاری از مجمع جهانی اهل بیت دارید؟ 

 

به مبلغان ساحل عاج کمک بکند که بتواند به خوبی مذهب اهل بیت را تبلیغ کنند، اگر هم کتابخانه‏ و مسجد به برای شیعیان ساحل عاج تأسیس کنند خوب است. 

 

ابنا: با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید، صحبت پایانی شما را می‏شنویم. 

 

تمام مردم ساحل عاج خیلی ایرانی‏ها را دوست دارند و این وظیفه مردم ایران به ویژه مسئولین، روحانیون و مبلیغین را سنگین‏تر می‏کند، چرا که باید مراقب باشند تصور خوب مردم را نسبت به ایران تغییر ندهند و با اخلاق خوب و اسلامی رفتار کنند. مخصوصاً صداقت داشته باشند و اگر قول و وعده‏ای به مردم می‏دهند، حتماً به آن عمل کنند. یک پیشنهاد هم دارم و آن اینکه خوب است در ایران یک مرکز برای آفریقا شناسی داشته باشیم.

 

مردم آفریقا به خاطرات مشکلات خیلی کوچک و جزئی که در ایران اتفاق می‏افتد به من زنگ می‏زنند و گاهی حتی از ناراحتی گریه می‏کنند و می‏گویند ما شنیده‏ایم در ایران این حادثه ناگوار اتفاق افتاده و یا گاهی از واقعه‏ای که رخ داده توضیح می‏خواهند.

 

......................

 

پایان پیام/107